بروودیگر نمان...
واژه سختی است...
چه بگویم!
می خواستم دوستت بدارم...
اما نشد...
عاشق شدم...
چه سخت است دل کندن از تو
به خاطر دوست داشتن تو...
دیگر نمی توانم...
لرزش نگاهم را نمی بینی...
تمام وجودم را به آتش می کشد...
برو...
ودیگر نمان...
نباید عاشق می شدم...
نظرات شما عزیزان:
غریبه 
ساعت14:09---30 فروردين 1391
گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند ! چه زندگی شیرینی…!
"""""" موفق باشی عزیزم""""""
|